میــــــــــــــــــم

نوشته های خانوم ِ میم

میــــــــــــــــــم

نوشته های خانوم ِ میم

سلام.

این یک وبلاگ شخصیه که ممکنه هر مطلبی با هرموضوعی رو توش ببینید!

برای توضیحات بیشتر متونید به قسمت "درباره ی من" بالای وبلاگ مراجعه کنین.

خوش اومدین :)

بایگانی
آخرین مطالب

۴ مطلب در اسفند ۱۳۸۹ ثبت شده است

۲۵
اسفند
صحبت گل سرخ از باران و صحبت باران از گل سرخ است، اما هی باد می‌آید، آمدن، وزیدن، و افعال ساده‌ئی دیگر. با این همه، وقتی که وزیدنِ باد ... هی بی‌جهت است، یعنی چه!؟ هی علامتِ حیرت! هی علامت پرسش؟ گل سرخ، پیاده‌ئی مغموم است گوشه‌ی یک پارک قدیمی شاید خواب دامنه‌ئی دور از دست را می‌بیند. پس چرا پی ستاره در پیاله‌ی آب می‌گردی گلم!؟ یک امشب نخواب و بر بام باد برآ، سینه‌ریز ستارگانِ باکره را به نرخ یک آواز ساده خواهی خرید. فکر می‌کنی من بی‌جهت به این زبانِ هفت ساله رسیده‌ام!؟ نه به جان نسیما، نه! بخاطر همه‌ی آن خوابهامان در نیمه‌راهِ بیم و باور است که چانه می‌زنم باد که بیاید، باران که بیاید تو باید به عمد از میان آوازهای کودکان بگذری چترت را کنار ایستگاهی در مه فراموش کن خیس و خسته به خانه بیا نمی‌خواهی شاعر باشی، باران باش! همین برای هفت‌پشتِ روئیدنِ گل کافی است، چه سرخ، چه سبز و چه غنچه! سید علی صالحی. پ.ن1:پست های  قبلی حذف شدند..با همه ی کامنتها...همه ی حس ها... به توصیه ی یک دوست خوب... پ.ن2: وب گروهیمون رو آپ کردم...خوشحال میشم سر بزنین. پ.ن3:سال خوبی رو واستون آرزو میکنم... امیدوارم عید خوش و بدون غمی داشته باشین. سر سفره ی هفت سین فراموشم نکنین .... دوستتون دارم
  • خانوم ِ میــــم (محدثه)
۱۹
اسفند
قدم قدم... در کوچه های تاریک زمان میرفتم تا عید...! در راه دخترکی را دیدم شاخه های خیس سنبل به دست زیر پتک سنگین نگاه من و تو شاخه، شاخه ، غم تازه می فروخت... آن سو تر... قفسی دیدم پر ماهی قرمز! و صدایی کودکانه که میگفت: بخر! شاید غمشان اندکی شادی، مهمان دل ما بکند! باز هم آن سو تر... زن تنها سمنو داشت...! با صدایی تلخ میگفت: "شیرین است" در حوالی ٍ همان کوچه ی تنگ کودکی داد میزد: "سال کهنه نو شده...تقویم سالٍ نو دارم..." در دلم گفتم: "روزگار کهنه...، کی نو می شوی؟" پی حتما برین نوشت: دوستای گلم به تازگی ، جزو نویسنده های وبلاگ (طنین بی صدایی های مرا تو بشنو) شدم... خیلی خوشحال میشم به اونجا هم سر بزنین. منتظر کامنتهاتون هستما...! حتما بیاین ... فضای کاملا متفاوتی خواهد بود...
  • خانوم ِ میــــم (محدثه)
۱۲
اسفند
گاهی هوای دلم چه بی دلیل سرد میشود...! شادی را که تقسیم میکردند؛ من کجای این گرد و غبارها در جست و جوی خویش ایستاده بودم؟ شیشه ی چشمانم را هنوز هم بخار گرفته.... هرچه بیشتر باران میبارد اما... انگار همه چیز تیره تر میشود...! پ.ن1:این روزا که میرین خرید نوروزی، چقدر حواستون به بچه های کوچیکیه که فال و گل سنبل و شعر و ماهی قرمز و... میفروشن؟؟ اصلا بین کفش و لباس و ... اونا رو می بینین  یا گم میشن؟ پ.ن2: این نوشته ی قشنگ  "اشکان صادقی" رو بخونین. (اولش به اشتباه نوشته بودم که شعر متعلق به آقای نادریه... چون سردبیر و نویسنده ی برنامه ایشون هستن  و شعرایی که آقای صادقی برنامه رو باهاشون شروع میکنه هم  از آقای نادری بود...ولی این شعر که هفته ی پیش خونده شد از خود آقای صادقیه...) هنوز هم دلم می خواهد آن کودکی را که سرد و تنها کنار پارکینگ پاساژ پردیس نزدیک تجریش نشسته است را کمک کنم چقدر پول باید تا آنجا دیگر نیاید اگر حافظ میدانست کودکان ما اینطور امرار معاش میکنند آنقدر شعر نمی سرود کاش بجای همه ی این ماه کشیدن ها و شاخه شانه کشیدنها و هدفمندتر شدن همه چیز این بچه های مانده عید را دریابیم...
  • خانوم ِ میــــم (محدثه)
۰۵
اسفند
نمی دانم!! معنی این حال مبهم خودم را هیچ نمی دانم انگار کسی زخم های تازه ی قلبم را با آب و نمکٍ تردید می شوید... شاید شوری حرفهایم هم از همین باشد... یا سوزش گاه و بی گاهٍ بغضٍ خاموش تک تک واژه های این شعرٍ بی مخاطبم... نمیدانم... معنی تکرار روز به روز این همه فعلهای کال نامبارک را نمی دانم...!!!  آخر مشکل از کجاست؟؟ چرا من در هیچ کجای این روزگار خودخواه مه گرفته ... راهی به جز کوچه های تاریک و نم ناک بی پایان نمی یابم... پ.ن1: اون دسته از دوستای گلم که از شعرهای علی صالحی خوششون اومده بود، میتونن برن توی دسته ی دوم لینکهام "س ع ص" اونجا آثار و زندگی نامه و ... رو میتونن ببینن. پ.ن2:دوستای گلم محتاجم به دعای همه تون... خیلی... پ.ن3:  از این به بعد این وبلاگ شبهای جمعه به روز میشه... یعنی ساعات آخر روز پنجشنبه...
  • خانوم ِ میــــم (محدثه)