میــــــــــــــــــم

نوشته های خانوم ِ میم

میــــــــــــــــــم

نوشته های خانوم ِ میم

سلام.

این یک وبلاگ شخصیه که ممکنه هر مطلبی با هرموضوعی رو توش ببینید!

برای توضیحات بیشتر متونید به قسمت "درباره ی من" بالای وبلاگ مراجعه کنین.

خوش اومدین :)

بایگانی
آخرین مطالب

۱۴ مطلب در بهمن ۱۳۹۳ ثبت شده است

۲۸
بهمن

دیشب توی گروه وای.بری که با بچه هایی که باشگاه با هم بودیم ، داریم ، 

یه شماره ی نا شناس اد شد و متن و... میفرستاد.

بعدش فهمیدم یکی از دخترایی بود که توی باشگاه میشناختم.

آدم عجیبی بود. معلوم نبود چند سالشه ولی هرچی بود از ماها بزرگتر بود. 

ماه رمضونا روزه میگرفت، شبش میرفت پارتی مش/روب میخورد! مادرشم گاهی میومد باشگاه، کلا خانوادگی با اینجور مسائل مشکلی نداشتن!

با استادم صمیمی شده بود، یعنی کلا آدم صمیمی ای بود! گاهی برای مسابقه هایی که مسافرت داشتیم ، میومد، به عنوان تدارکات یا سرپرست و از اینجور چیزا، 

نمازش قضا نمیشد !  ولی موهای بلوند و شرابی و قهوه ای روشنش (هر هفته یه رنگی بود!)  اصلا توی شال یا روسری بند نمیشد.

خوشگل بود. انصافا" دوستش داشتیم همه... نه دوست داشتن از روی شخصیت درونی،

از روی روحیه ش دوسش داشتیم. خیلی انرژی داشت... مهربون بود

الان که دور تر شدم ، شاید بهتر بتونم راجع بهش فک کنم،

میگفت هرچیزی سر جای خودش! هرچیزی وقتی داره!!! به وقتش با دوستای خودش سیگاری میکشید و مشروب میخورد! به وقتش هم با دوستای دیگش میرفت مسجد!

به نظرش درست بود کارش.

ماهم اون موقع بی تفاوت تر از این حرفا بودیم. اون به ما چیکار داشت؟

ما نه توی مشروب خوردنش میدیدیمش ، نه توی مسجد رفتنش ...

اولش نشناختمش. 

حتی عکسشو که باز کردم،

بعد یه مدت فکر کردن و خوندن حرفاش با بچه ها یادم اومد! 

ازدواج کرده بود و جدا شده بود، توی همین 3.4 سالی که اصلا یادم نبود همچین کسی وجود داره !

دیشب میگفت : تا همین حالا ، میدونم که هیچی توی زندگیم سرجای خودش نبوده...

 

+یه لینک نامربوط به موضوع. ولی قشنگ :

http://presentofgod.blogfa.com/post-345.aspx

  • خانوم ِ میــــم (محدثه)
۲۶
بهمن

یکی از استادا همین امشب نمره ی ترم پیش رو زده... درس 4 واحدی داده به من 14 اعتراضا هم بسته این همون استاد احمقی بود ک ادعای دکترای معماری از آلمان و نخبه بودن داشت و کلاس عملی 8 ساعته رو 2 ساعته تموم میکرد.... واقعا حق من گردنشه و هرگز نمیگذرم ازش خاکبرسرش :| عقده ای x-(دکترای عقده از بهترین دانشگاهای آلمان :-|

  • خانوم ِ میــــم (محدثه)
۲۶
بهمن

شما شب امتحان یه پارچ اسپرسو بخور.... مثه خرس میخوابی حالا عصر ساعت 4 روزی ک فرداش 8صبح کلاس داری یه فنجون کاپوچینو باشیر بخور! چنان اثری روت میذاره ک 12 شب از فرط بیخوابی با گوشیت بیای وبلاگستان :-|

  • خانوم ِ میــــم (محدثه)
۲۵
بهمن

شبهایی که آدم خوابش نمیبره ، ایجاد کننده ی عجیب ترین فکرها و احساسات هستند... و شاید برعکس! فکرای عجیب باعث میشن که آدم خوابش نبره! به هر حال جابه جایی علت و معلول خیلی مهم نیست! مهم اینه ک من از پنجره ی اتاق به آسمون پر از ستاره ی شب خیره شدم و نمیدونم رویاهایی ک توی سرم میچرخن، آیا مجالی برای زاییده شدن و حقیقی شدن پیدا میکنن؟ با گوشی تایپ کردم.بابت فوت بر من ببخشید :))

  • خانوم ِ میــــم (محدثه)
۲۳
بهمن

از شنبه به طور رسمی کلاسها شروع میشه .

و این اولین زمستونی بود که من توی خیابونای همیشه خیس رشت، زیر بارون ، قدم نزدم . . .

  • خانوم ِ میــــم (محدثه)
۱۹
بهمن

پست گذاشتن با گوشی هم باحال بود و حالا هی میخوام با گوشی پست بذارمD: من و علی یه برنامه ی نوشته نشده باهم داریم . اونم اینه ک هفته ای دو سه بار عصرا میریم پیاده روی و توی مسیرمون از کافه ی دنج قدیمی ک توی لیوانای کاغذی انواع قهوه و شکلاتای گرم و سرد میفروشه،قهوه میخریم و کللی مسیر رو پیاده راه میریم و بر میگردیم. امروز اتفاقی صبح رفتیم بیرون! بدون اینکه هیچ کاری داشته باشیم و چقدر چسبید! راستش برای من این اولین بار بود که بدون هیچ فکر و مشغله ای صبح رفتم بیرون و باید بگم با اینکه من یه انسان خوابالو هستم:-D اما انقدر خوب بود که دلم میخواد فقط صبحا برم بیرون !!! بهتون پیشنهاد میکنم حتما" یه پیاده روی صبحی بدون مشغله داشته باشین! مطمئنم اونقدری خوب هست که دلتون بخواد تکرارش کنین!...

  • خانوم ِ میــــم (محدثه)
۱۸
بهمن

سلام اولین باره که با گوشی پست میذارم! فقط ب این دلیل که حوصله ی روشن کردن لپ تاپ ندارم! تعطیلات بین دو ترم برای من فقط خستگی و بی حوصلگی و دلتنگی برای خانوادم رو داشت. همین و بس... کلاسها این هفته شروع شده . البته هفته ی اول که تق و لقه و من هم حوصله شو ندارم برم ببینم استادها هنوز از تعطیلات بر نگشتن! سینما سعدی شیراز و تالار حافظ مسخره ترین فیلمهای فجر رو دارند اکران میکنند و از شور وشوق دیدن فیلمهای فجر هم در ما خبری نیست کلا روزهای بی حوصلگی رو طی میکنیم و فکر میکنم که دارم دچار بیماری افسردگی میشم! دلم میخواد برم با یه روانپزشک یا روانشناس خوب کلی حرف بزنم و به حال روح و روانم برسم ولی حوصله ی اونم ندارم ;-)

  • خانوم ِ میــــم (محدثه)
۱۷
بهمن

یه جمعه ی معمولی دیگه هم بدون هیچ اتفاق خاصی به نیمه رسید

ولی خب

جمعه ها که نمیتونه معمولی باشه؟ مگه نه ؟ 

  • خانوم ِ میــــم (محدثه)
۱۵
بهمن

آنکه میگوید دوستت می دارم 
خُـنـیـاگر غمگینیست 
که آوازش را از دست داده است 

ای کاش عشق را 
زبان ِ سخن بود 

هزار کاکلی شاد 
در چشماان توست 
هزار قناری خاموش 
در گلوی من (2)

عشـــــق را 
ای کاااش زبااااااااااااااان ِ سخن بود 

آنکه میگوید دوستت می دارم 
دل اندُه گین شبی ست 
که مهتابش را می جوید 

ای کااااا ش عشق را 
زبان ِ سخن بود 

هزاااار آفتاب خندان در خرام ِ توست 
هزار ستاره ی گریان 
در تمنای من (2)

عشق را 
ای کاش زبااااااااااااان ِ سخن بود... 

 

آنکه میگوید دوستت میدارم . . .  

 

+با صدای سهیل نفیسی .آلبوم ری را

  • خانوم ِ میــــم (محدثه)
۱۰
بهمن

 چقدر ترسناکه که 2 نصه شب خوابت نبره و فکرت مشغول این باشه که 

زندگی هرگز تموم  نمیشه ...

زندگی ادامه داره تا  ابــــــــــــــــــــــد

اصلا" ابد یعنی چی؟

زندگی ادامه داره تا ابد... تا ابد که اصلا معنیشو نمیدونم 

از درکش

از فکرش

از اینکه بخوام ابد رو تعریف کنم عاجزم

ولی باید تا همونجایی که نمیتونم تعریفش کنم یا حتی توی ذهنم بیارمش،زندگی کنم!

اصلا قبل از ابد به نظرم نمیشه بگی "تا" چون تا وجود نداره . "تا"، خودش معنی پایان میده

در حالی که ابد که پایان نداره!

زندگی ادامه داره و ما نسبت ب ابد هنوز یک چشم به هم زدن هم زندگی نکردیم و توی این چشم به هم زدن انقد دست و پامون توی هم گره خورده و داریم لنگ میزنیم و آه ناله مون گوش فلکو کر کرده...

چقدر ترسناک ...

واقعا این عمق ِ ترس  منُ میتونین احساس کنین ؟

 

پ.ن :

میدونم چرت و پرت نوشتم!

اگه حوصله ی خوندنشو نداشتین ، پس خیلی راحت  اهمیت ندین و بذارین به پای بی خوابیِ 2 نیمه شب!

  • خانوم ِ میــــم (محدثه)
۰۸
بهمن

یکی از چیزایی که میتونه ناراحت کننده باشه، 

اینه که غیر منتظره ترین اتفاق بد،

دقیقا" وقتی بیفته که انتظار چیزای دیگه ای رو داشتی

و روزایی رو تحت شعاع قرار بده که از هفته ها قبل،

براش کلی برنامه ریزی های خوب کرده بودی...

حکمتتو شکر خدایا 

  • خانوم ِ میــــم (محدثه)
۰۷
بهمن

این روزا همش شده استرس . 

نگرانی . 

حرص خوردن .

ناراحتی .

 

ترم جدید دانشگاه هم داره شروع میشه

پنجشنبه انتخاب واحده. شروع کلاسا نمیدونم کی هست

بچه ها دعا کنید .

لطفا" سوال نکنین ک شرمنده تون نشم برای توضیح ک جریان چیه 

  • خانوم ِ میــــم (محدثه)
۰۵
بهمن

یه درسی رو من و علی با هم داشتیم،

امتحان نداشت، نمرش طبق ژوژمان بود

استاده نمیدونست که من و علی زن وشوهریم

ما باهم کار کردیم، کارا مثل هم شد، از نظر کیفیت و کمیت هیچ فرقی نداشت!

نمره ها رو که توی سایت زدن، مال ن بود 17 ، مال علی 19 !!

توی سایت  ، اعتراض گذاشتم روی نمرم و نوشتم استاد اگه ممکنه یه تجدید نظری بفرمایین! :|

دیروز نگاه کردم دیدم نمرم شده 16.5

  • خانوم ِ میــــم (محدثه)
۰۳
بهمن
رویاهاتو از دست نده

واسه اینکه اگه رویاها بمیرن

زندگی 

مثه مرغ بدون ِ بالی میشه که دیگه ،

مگه پروازو به خواب ببینه ... ! 

 

پ.ن لنگستون هیوز.احمدشاملو

  • خانوم ِ میــــم (محدثه)