میــــــــــــــــــم

نوشته های خانوم ِ میم

میــــــــــــــــــم

نوشته های خانوم ِ میم

سلام.

این یک وبلاگ شخصیه که ممکنه هر مطلبی با هرموضوعی رو توش ببینید!

برای توضیحات بیشتر متونید به قسمت "درباره ی من" بالای وبلاگ مراجعه کنین.

خوش اومدین :)

بایگانی
آخرین مطالب

۱ مطلب در دی ۱۳۹۲ ثبت شده است

۲۱
دی
انگار انقدر با میز کار وبلاگم غریبه شدم و همینطور با نوشتن که نمیدونم از کجا شروع کنم یا اصلا دقیقا" باید چی بگم؟ چقدر آدما عوض میشن و چقدر زندگی و زمان و آینده غیر قابل پیش بینیه ! اتفاقاتی که بعد از یه سری از تصمیمای کوچیک و بزرگ برای آدم میفته رو کی میتونه پیش بینی کنه؟ اگه پارسال تابستون وقتی منتظر جوابای کنکور بودم یکی بهم میگفت تو سال دیگه ازدواج میکنی انقد بهش میخندیدم که دل درد میگرفتم ! یه جورایی اصلا تعریفم از دوست داشتن یا عشق عوض شده... هی بچه ها من شهادت میدم که واقعا وجود داره... گرچه قبلا فک نمیکردم یه چیز حقیقی ب  اسم عشق اصلا داشته باشیم بیرون از قصه ها ! یه دوری توی آرشیو وبم زدم یه جاهایی به خودم خندیدم یه جاهایی حرص خوردم و یه جاهایی هم خیلی ها رو یاد کردم که حالا دیگه نیستن ،،، یه جاهایی از خودم تعجب کردم. از اینکه توی یه سری مسائل چقدر عوض شدم... لحنم ، دیدگاهام حتی طرز تفکرم... و خدا میدونه چقدر  دیگه قراره تغییر کنم !! خیلی چیزا رو ساده تر میگیرم! جدیدا" خیلی از آشپزی کردن خوشم میاد :D دلیلشم اینه که هرچی امتحان میکنم خوب میشه... حتی برای اولین بار... با مامانبزرگم که حرف میزدم میگفت آشپزی توی خون شمالیاس ارثیه !! البته مامان بزرگم یه کم نژاد پرسته شما جدی نگیرین خیلی هم مرتب تر شدم نسبت به اتاق شلوغ پلوغ خودم که کتاب و لباس و آت وآشغال ریخته بود همه جا ... !! الانم به هم ریخته و یه کمی بی خیال هستم ولی نه به اون اندازه !!!البته علی خیلی برعکس منه تو این مورد... خیلی هم تو خونه کارای اینطور انجام مید. من عمرا" بلد نیستم گردگیری مثلا :))) تازگیا احساس میکنم اصلا اونقدر که فک میکردم توانا یا با اطلاعات نیستم. یه جاهایی خودم پیش خودم کم میارم... ! ولی خب دارم تلاشمو میکنم... هفته ی پیش توی شیراز برف اومده بود :) چقد خووووب بود. یه آدم برفی کوچولو توی حیاط خلوت درست کردیم. شاید قدش 50 سانت میشد ! یه کمی بچگونه بودن همیشه خوبه :) توی امتحانا هستم. ! 26م آخریشه. یه روز قبل از تولدم... ه ه  فکرشووو کن 21سالم میشه تو این مدت چندین بار وبمو باز کردم که یه چیزی بنویسم ولی هر بار احساس کردم گیجم یه کم. برای نوشتن . برای حرف زدن ! از پراکنده گویی هام معلومه البته ! ولی فکر کنم بهتر از هیچیه ! کم کم دوباره راه میفتم.نه ؟ ! هنوز تو شیراز یه باشگاه ورزشی خوب پیدا نکردم که دستگاههای خوب داشته باشه همینطور سونای خشک و حمام ! و ترجیحا از صبح تا غروب برای بانوان باز باشه. یه روز درمیون مثلا! و از این دولتی ها با سالن خیلی بزرگ  و خیلی شلووووغ هم نباشه . که برای یه ساعت دستگاه باید هی تو صف باشی ! کسی هست که همچین چیزی تو شیراز بدونه کجاست؟ :(( راستی گلوم از امروز درد میکنه :( باید برم دکتر :( دلم چقدر برای اینجا تنگ شده بود :))) راستی بچه ها خودم میدونم اسمایلی خیلی خوب نیست ولی دلم میخواس بذارم ... یه کم شیطونی که بد نیست. هست ؟  اینو نگاه :))) بچه ها چ خبرا؟ دلم براتون تنگه ♥
  • خانوم ِ میــــم (محدثه)