میــــــــــــــــــم

نوشته های خانوم ِ میم

میــــــــــــــــــم

نوشته های خانوم ِ میم

سلام.

این یک وبلاگ شخصیه که ممکنه هر مطلبی با هرموضوعی رو توش ببینید!

برای توضیحات بیشتر متونید به قسمت "درباره ی من" بالای وبلاگ مراجعه کنین.

خوش اومدین :)

بایگانی
آخرین مطالب

۳ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۰ ثبت شده است

۲۸
ارديبهشت
دلگیـــــرم از نگاه سرزنـش بار تو! قرار هم نفس بودن ما معامله نبـــــــود! دو سویه نبود! من بودم پس تو باش ...کم نبودم پس زیاد باش...! نــــبـــــود! قانون نداشت! ایمان بود به خطی از اولین سیاه نوشته های مردمـــــک چشمانمان که در هم عشق می نوشتند! می بینی که!؟ سال هاست که دیگر با تب واژه های بیمارت، قلبم را معتاد گرمای حضورت نمی کنی! اما هنـــــــوز هم من، چترم را در خانه ی خاطرات جا می گذارم و با یادقدم های بی وجو تو به زیـــــــر باران می روم! هنوز هم نفسم با یاد نفس های داغ و لرزان تو به روی صورتم می رود می آید! سـرزنـــــش نکن حـــس غریـــــــب مرا!! من پیمانی بی دریغ داشتم با تویـــی که تو نبودی   بعدا نوشت تبریکی! :   توصیفت نمی کنم بهترین روی زمین! من کجا و توصیف مهر تو! سالها باید به نامت باشند... اما امروز...روزت مبارک! (تقدیم به همه ی مادر ها... و همه ی بانو هایی که پر از احساسات و بزرگواری های مادرانه اند)
  • خانوم ِ میــــم (محدثه)
۰۸
ارديبهشت
گاهی باید رفت... گاهی مجبوریم برویم! گاهی رفتن بهانه است برای بازگشت... اما همیشه رفتن دلیلی است برای دلتنگی... و من دلتنگتان خواهم بود... عاشقانه دوستتان دارم.... همه ی آنهایی که ماهی یک بار می آیند...آنهایی که وقتی مدتی نبودم باز هم بودند... آنهایی که اصلا وب را نمی خوانند! آنهایی که فقط پی نوشت ها را می خوانند و آنهایی که همیشه مرا خواندند و راهنماییم کردند.....   این خداحافظی ای یک ماهه است! البته گاهی سر خواهم زد ولی خیلی پراکنده..وقت به روز کردن هم نیست.... وعده دیدار ما! ۱ خرداد ماه!   دوستتان دارم خیلی زیاد.   مثل همیشه می گویم...تا بعد
  • خانوم ِ میــــم (محدثه)
۰۱
ارديبهشت
سلام دوستای همیشگی و مهربون خودم... خوبین؟؟  تازگیا دلم خیلی خیلی گرفته... از خیلی چیزا..از خیلی آدما! معنی زندگی واسشون شده پول!  مهربانی را در نگاه انسانها که جست و جو که میکنم... تازگی ها سخت پیدا می شود... راستی چرا لبخند این روزها اینقدر گران شده؟؟ گران...و شاید ترسناک برای خیلی ها! لبخند که میزنی طوری نگاهت می کنند.... انگار که از جهان دیگری آمده باشی! فارغ از درد...فارغ از همه چیز و همه کس...! خدایا تو حالمان  را دریاب! به راستی این قصه ی هر سال دریغ از پارسال تا کی ادامه دارد؟!  راستی چرا اینقدر همه اخم میکنن؟؟؟؟ اینم بگم که دیگه مدرسه رفتن من تموم شد! تا آخرین امتحانای دوران دبیرستانم هم چیزی نمونده... از یه طرف خیلی خوشحالم..ورود به یه مقطع جدید...تجربه کردن حس های جدید... از طرفی هم نمی دونم ، چند سال دیگه،  مثل بزرگترا میز و نیمکت ها رو که می بینم آه می کشم یا نه؟؟ البته فکر نکنم دلم برای دبیرستانم  تنگ بشه! بحث های عذاب آور با دبیر ها...زنگ های تفریح پر از مرور درس ها...کتاب های تست عجیب و غریب...استرس... نصیحت شنیدن های بی خودی ... و ریاضی و ریاضی و ریاضی!   برای دوستان شاید... دوران دبیرستان به ناچار خیلی از دوستان رو از هم جدا میکنه...! من دوران دبستانم رو خیلی دوست داشتم...با همه ی سادگی ها..خوشی ها...نقاشی های روی دیوار کلاس...جدول حروف الفبا...اسمای خوب ها و بدها رو تخته سیاه...دفتر های مشق... جعبه ی مداد رنگی ..مداد قرمز و سیاه و تراش و پاک کن...رفتن پای تخته برای خوندن کتاب فارسی... سوال و جوابای شفاهی... ! گاهی هوس می کنم کتاب بخوانیم پسر خاله ی هفت ساله ام رو بردارم و بارها از متنهاش بنویسم... اما انگار این کتاب حال و هوای کتاب فارسی خودمون رو نداره!! و یا شاید من حال و هوای کودکی خودم را... راست میگه سید علی صالحی "بهشت همان دوران کودکیست" نمی دونم چرا از هر چیزی شروع می کنم  به کودکی می رسم؟؟؟؟ در آغاز... متولد می شوی بی هیچ...! بی هیچ حس.. هیچ مشغله.. هیچ... می خواهی برسی از هیچ به همه! ولی در پایان دلت برای همان هیچ ساده، سخت  تنگ میشود! پ.ن۱:همیشه همچین متنایی مینوشتم تو دفترم واسه دل خودم... و فقط شعرشو می ذاشتم...نمی دونم چرا این دفعه دلم خواست همه شو بذارم رو وب...دوست داشتین فقط ۲تا شعرا رو با رنگ سبز بخونین... پ.ن۲:یه تصمیم  که از پارسال تو سرمه رو دارم عملی میکنم!  با نصیحت های عجیب و غریبی که میشنوم...ولی نمی خوام قبولشون کنم...! دارم رشته مو تغییر میدم...از جبر و هندسه و ریاضی...انتگرال های بی خودی... حد و مشتق و... به دنیای پاک و عاشقانه ی هنر...نمی خوام بشنوم حرف اونایی که شاید به تمسخر و شاید از دلسوزی هنر مند صدام میکنن... نمی خوام گوش کنم جمله ی هنر واسه آدم نون و آب نمیشه رو!!! نمی خوام بشنوم حرف اونایی رو که می گن:"محدثه یه سال خودتو عقب ننداز!"  من یک سال عقب میمونم تا یک دنیا از علاقه هام عقب نمونم!!! پ.ن۳:خدایا گاهی وقتا خیلی  تند می رم...دستمو ول نکنی!! پ.ن۴: عاشق این شعرم ! اگه کل پستو نخوندین اینو از دست ندین!: به آرامی آغاز به مردن می‌کنیاگر سفر نکنی،اگر کتابی نخوانی،اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،اگر از خودت قدردانی نکنی.به آرامی آغاز به مردن می‌کنیزمانی که خودباوری را در خودت بکشی،وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند.به آرامی آغاز به مردن می‌کنیاگر برده عادات خود شوی،اگر همیشه از یک راه تکراری بروی ...اگر روزمرّگی را تغییر ندهیاگر رنگهای متفاوت به تن نکنی،یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی.تو به آرامی آغاز به مردن می‌کنیاگر از شور و حرارت،از احساسات سرکش،و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وامی‌دارندو ضربان قلبت را تندتر می‌کنند،دوری کنی . . .،تو به آرامی آغاز به مردن می‌کنیاگر هنگامی که با شغلت،‌ یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نکنیاگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنیاگر ورای رویاها نروی،اگر به خودت اجازه ندهیکه حداقل یک بار در تمام زندگیتورای مصلحت‌اندیشی بروی . . .-امروز زندگی را آغاز کن!امروز مخاطره کن!امروز کاری کن!نگذار که به آرامی بمیری!شادی را فراموش نکن پابلو نرودا ترجمه‏ ی احمد شاملو   پ.ن۵: وبلاگ گروهی طنین بی صدایی های مرا تو بشنو از این به بعد به طور منظم، دوشنبه ها و پنجشنبه ها  به روز می شود... پ.ن۶:خیلی خیلی طولانی شد...خیلی خیلی ببخشید دیگه!!  ممنون از نگاهتون .دوستتون دارم...خیلی زیاد.
  • خانوم ِ میــــم (محدثه)