۲۳
شهریور
نه. . . دیگر حرفی نیست
فقط
دلم را آویزان کرده بودم همان گوشه ی لبهایت،
که از خنده های تلخ، دارد تکان میخورَد!
کجا افتاده حالا...؟
پ.ن:آخیــــــــش ! به همه سر زدم! چقد خوش گذشت :)
پ.ن2:فردا صبح..یعنی امروز صبح در واقع :) ، میرم شیراز! برای هماهنگی خونه و دیدن دانشگاه و ثبت نام و این حرفا ! :)
قرار بود قبلش بریم مشهد که دیگه قسمت نشد :(
همین دیگه! نیومده چن روز نیستم! :) دوستون دارم! همیشه به یادتون هستم :))هر زمان:)
پ.ن3:یه وقتایی دوس داری یه دوست بی نهایت نزدیک داشته باشی،
کسی که بدون ملاحظات، بدون خودسانسوری ،
خود ٍ خودٍ خودت بشینی جلوش و در حالی که اشک میریزی حرف بزنی و اون فقط گوش کنه!
من همچین دوستی ندارم! اما الان از همون وقتاس :(
* :اشک همیشه برای ناراحتی نیست! گاهی برای تردید، گاهی برای آشفتگی و...!
پ.ن4: ما آدما، محتاج همیشگی دعا...دعام کنید :)
تابعد ;)