سال نو!
پنجشنبه, ۱۹ اسفند ۱۳۸۹، ۰۶:۱۷ ب.ظ
قدم قدم...
در کوچه های تاریک زمان
میرفتم تا عید...!
در راه
دخترکی را دیدم
شاخه های خیس سنبل به دست
زیر پتک سنگین نگاه من و تو
شاخه، شاخه ، غم تازه می فروخت...
آن سو تر...
قفسی دیدم
پر ماهی قرمز!
و صدایی کودکانه که میگفت:
بخر!
شاید غمشان
اندکی شادی، مهمان دل ما بکند!
باز هم آن سو تر...
زن تنها
سمنو داشت...!
با صدایی تلخ میگفت: "شیرین است"
در حوالی ٍ همان کوچه ی تنگ
کودکی داد میزد:
"سال کهنه نو شده...تقویم سالٍ نو دارم..."
در دلم گفتم:
"روزگار کهنه...، کی نو می شوی؟"
پی حتما برین نوشت: دوستای گلم به تازگی ، جزو نویسنده های وبلاگ (طنین بی صدایی های مرا تو بشنو) شدم...
خیلی خوشحال میشم به اونجا هم سر بزنین. منتظر کامنتهاتون هستما...! حتما بیاین ...
فضای کاملا متفاوتی خواهد بود...
- ۸۹/۱۲/۱۹