۰۸
مهر
فردا مسافرم...
میـــــروم و نیمی از دلم را می گذارم توی عطر خاک باران خورده و کوچه های همیشه خیس اینجا،
توی اشک ها و دعاهای مادرم،
نگاه پدرم
و لبخند برادرم
توی "دلم برایت تنگ می شود" هایی که با صداهای مختلف می گذرند از گوش هایم ،
و راه قلبم را در پیش می گیرند :)
توی تمام زندگی ام که در یک کتابخانه ی کوچک توی اتاق و
یک میزتحریر ، یک کیبورد و یک پنجره ی همیشه باز خلاصه میشود....
نیمــــــــی از دلم را میبرم
برای آینده های نامعلوم
برای تجربه کردن شکست و پیروزی شاید
برای آینده
برای دوست داشتن تمام قلب های روی زمین... :)
فردا مـــ ـــــُــسافـــــــرم :)
پ.ن1 : به قول شاعر گفتنی ،،، "جاده اسم منو فر یا ا ا ا ا د می زنه !!! " :))))
پ.ن2:شهر حافظ و سعدی :) من دارم میام! همچی خودتو آماده کن !!! :)))
پ.ن3:دوستان فکر میکنم برای جابه جایی و این حرفا نت اومدنم یه هفته ای طول بکشه،،، :)
شایدم زودتر
پ.ن4: دوستون دارم :)))