برگشتم!
يكشنبه, ۱۹ تیر ۱۳۹۰، ۰۵:۱۵ ب.ظ
آرزوهای من برای تو
اول از همه برایت آرزومندم که عاشق شوی،و اگر هستی، کسی هم به تو عشق بورزد،و اگر اینگونه نیست، تنهائیت کوتاه باشد،و پس از تنهائیت، نفرت از کسی نیابی.آرزومندم که اینگونه پیش نیاید، اما اگر پیش آمد،بدانی چگونه به دور از ناامیدی زندگی کنی.برایت همچنان آرزو دارم دوستانی داشته باشی،از جمله دوستان بد و ناپایدار،برخی نادوست، و برخی دوستدارکه دست کم یکی در میانشانبی تردید مورد اعتمادت باشد.و چون زندگی بدین گونه است،برایت آرزومندم که دشمن نیز داشته باشی،نه کم و نه زیاد، درست به اندازه،تا گاهی باورهایت را مورد پرسش قرار دهد،که دست کم یکی از آنها اعتراضش به حق باشد،تا که زیاده به خودت غرّه نشوی.و نیز آرزومندم مفیدِ فایده باشینه خیلی غیرضروری،تا در لحظات سختوقتی دیگر چیزی باقی نمانده استهمین مفید بودن کافی باشد تا تو را سرِ پا نگهدارد.همچنین، برایت آرزومندم صبور باشینه با کسانی که اشتباهات کوچک میکنندچون این کارِ ساده ای است،بلکه با کسانی که اشتباهات بزرگ و جبران ناپذیر میکنندو با کاربردِ درست صبوری ات برای دیگران نمونه شوی.و امیدوام اگر جوان که هستیخیلی به تعجیل، رسیده نشویو اگر رسیده ای، به جوان نمائی اصرار نورزیو اگر پیری، تسلیم ناامیدی نشویچرا که هر سنّی خوشی و ناخوشی خودش را داردو لازم است بگذاریم در ما جریان یابند.امیدوارم سگی را نوازش کنیبه پرنده ای دانه بدهی، و به آواز یک سَهره گوش کنیوقتی که آوای سحرگاهیش را سر می دهد.چرا که به این طریقاحساس زیبائی خواهی یافت، به رایگان.امیدوارم که دانه ای هم بر خاک بفشانیهرچند خُرد بوده باشدو با روئیدنش همراه شویتا دریابی چقدر زندگی در یک درخت وجود دارد.بعلاوه، آرزومندم پول داشته باشیزیرا در عمل به آن نیازمندیو برای اینکه سالی یک بارپولت را جلو رویت بگذاری و بگوئی: این مالِ من است.فقط برای اینکه روشن کنی کدامتان اربابِ دیگری است!و در پایان، اگر مرد باشی، آرزومندم زن خوبی داشته باشیو اگر زنی، شوهر خوبی داشته باشیکه اگر فردا خسته باشید، یا پس فردا شادمانباز هم از عشق حرف برانید تا از نو بیاغازید.اگر همه ی اینها که گفتم فراهم شددیگر چیزی ندارم برایت آرزو کنم!ویکتور هوگو
پ.ن۱: سلام دوستای گل خودممممممم وای خدا دلم چقدر واستون تنگ شده بود...
حتی وقت نداشتم برم کافی نت
دوستون دارم خیلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی زیاد
امشب و فردا شب حتما حتما به همتون سر می زنم
تشکر نوشت صمیمانه: مرسی کیانا جونم... نمی دونم چطوری لطفاتو جبران کنم
ادامه مطلب نوشت!!! : ادامه مطلب درباره ی "لنگستون هیوز" ه.... شاعر پست قبلی
پیشنهاد می کنم بخونید...
لنگستن هیوز
لنگستون هیوز نامیترین شاعر سیاهپوست آمریکاییست با اعتباری جهانی. به سال ۱۹۰۲ در چاپلین (ایالت میسوری) به دنیا آمد و به سال ۱۹۶۷ در هارلم (محلهی سیاهپوستان نیویورک) بر اثر بیماری سرطان به خاطره پیوست....
در شرح حال خود نوشته است: « تا دوازده سالگی نزد مادربزرگم بودم زیرا مادر و پدرم یکدیگر را ترک گفته بودند. پس از مرگ مادربزرگ با مادرم به ایلینویز رفتم و در دبیرستانی به تحصیل پرداختم. در ۱۹۲۱ یک سالی به دانشگاه کلمبیا رفتم و از آن پس در نیویورک و حوالی ِ آن برای گذران ِ زندهگی به کارهای مختلف پرداختم و سرانجام در سفرهای دراز خود از اقیانوس اطلس به آفریقا و هلند جاشوی کشتیها شدم. چندی در یکی از باشگاههای شبانهی پاریس آشپزی کردم و پس از بازگشت به آمریکا در واردمن پارک هتل پیشخدمت شدم. در همین هتل بود که ویچل لینشری، شاعر بزرگ آمریکایی، با خواندن سه شعر من ــ که کنار بشقاب غذایش گذاشته بودم ــ چنان به هیجان آمد که مرا در سالن نمایش کوچک هتل به تماشاگران معرفی کرد».
نوزده ساله بود که نخستین شعرش در مجلهی بحران به چاپ رسید. شعری کوتاه به نام سیاه از رودخانهها سخن میگوید و متاءثر از شیوهی کارل ــ شاعر بزرگ سفیدپوست هموطنش ــ که در آنCarl Sandburgسندبرگ با لحنی سخت عاطفی به بیان احساس گذشتهی دیرینهسال ِ سیاهان پرداخته است.
زمینهی اصلی ِ آثار هیوز دانستگی ِ نژادی است و اشعار و نوشتههایش بیشتر از هارلم، مناطق جنوب، تبعیضات نژادی، احساس غربت و در همان حال از غرور و نخوت سیاهان سخن میگوید;
اما اصیلترین کوشش وی از میان بردن تعمیمهای نادرست و برداشتهای قالبی ِ مربوط به سیاهان بود که نخست از سفیدپوستان نشاءت میگرفت و آنگاه بر زبان سیاهپوستان جاری میشد
. یکی از مهمترین شگردهای شعری ِ هیوز به کار گرفتن وزن و آهنگ موسیقی «آمریکایی ــ آفریقایی» است. در بسیاری از اشعارش آهنگ جاز ملایم، جاز تند، جاز ناب و بوگی ووگی احساس میشود.
در بعض آنها نیز چند شگرد را درهم آمیخته آوازهای خیابانی و جاز و پارهیی از مکالمات روزمرهی مردم را یکجا به کار گرفته است. از نه سالگی که نخستین بار جاز ملایم را شنید ــ به ایجاد پیوند میان شعر و موسیقی علاقهمند شد.
نخستین دفتر شعرش ــ جاز ملایم خسته که به سال ۱۹۲۵ نشر یافت ــ سرشار از این کوشش است.
مایهی اصلی این اشعار ترکیبی است نامتجانس از وزن و آهنگ، گرمی و هیجان، زهر خند و اشک. وی
در این اشعار کوشیده است با کلمات همان حالاتی را بیان کند که خوانندهگان جاز ِ ملایم با نوای
موسیقی، ایما و اشاره، و حرکات صورت بیان میکنند; اما جاز ناب، به دلیل آهنگینتر بودن و داشتن
امکانات موسیقایی ِ گستردهتر برایش جاذبهیی بیش از جاز ملایم داشت. زندهگی ِ ادبی ِ هیوز سخت
بارور بود. نخست به شعر روی آورد و پس از آن به نوشتن داستان و قصه و نمایشنامه پرداخت. مقالات
ادبی و اجتماعی ِ بسیار نوشت. متنهایی برای اُپرا و نمایشهای برادوی و بازیهای رادیویی و تلویزیونی
تهیه کرد و چندین کتاب برای کودکان نگاشت. دستمایهی تمامی ِ این آثار تجزیه و تحلیل و بیان و تشریح
حالات و جنبههای گوناگون زندگی ِ سیاهان است; و در پروردن این دستمایه از پیش پا افتادهترین نیش
و کنایههای توده تا تغزل ناب را به کار گرفته. یک جا: فرزند تواَم من، ای سفیدپوست!
و در شعری دیگر: گریهی جانم را نمیشنوی چرا که دهانم به خنده گشوده است.
انتقاد شدید او از برداشتهای قالبی ِ سفیدپوستان از وضع و حالات سیاهان در یکی از اشعار مشهورش به نام موضوع انشاء درس انگلیسی «ب» با درخشش بیشتری منعکس است.
در این شعر، دانشجوی سیاهی که استاد سفیدش از او خواسته است چیزهایی دربارهی خودش بنویسد به تفاوت میان واقعیت زندهگانی ِ سیاهان و برداشت ذهنی ِ نادرست ِ استاد میاندیشد و همان را بر کاغذ میآورد.
یا به عنوان نمونهیی دیگر در ترانهی صابخونه به طرح ماهیت زندهگی ِ سیاهان در محلات فقیرنشین شهرهای بزرگ و رفتاری که با آنان میشود میپردازد. شعر اخیر چند سال پیش در شهر بُستُن جنجالی به راه انداخت زیرا دستگاه آموزشی ِ شهر یکی از برجستهترین دبیران ــ جاناتان کوزول۲ ــ را به جرم این که در یکی از دبیرستانهای محلهی سیاهان این شعر را جزء مطالب درسی ِ دانشآموزان منظور کرده بود از خدمت اخراج کرد!!
لنگستن هیوز سراسر زندهگی ِ پربارش را وقف خدمت به سیاهان و بیان زیر و بم زندهگی ِ آنان کرد، پیوسته به تربیت و شناساندن شاعران و نویسندهگان جامعهی سیاهپوستان کوشید، از برجستهترین و صاحب نفوذترین رهبران فرهنگ سیاهان در آمریکا به شمار آمد، در رنسانس هارلم نقش اساسی را ایفا کرد و به حق ملکالشعرای هارلم خوانده شد هرچند بسیارند کسانی که او را ملکالشعرای سیاهان میشناسند.
- ۹۰/۰۴/۱۹