سکوت
سه شنبه, ۱۲ بهمن ۱۳۸۹، ۰۷:۲۷ ب.ظ
آه...
مرا رها کن...
میهمان دیرینه ی لحظه های بی قراری من...
چگونه نمیشکنی وقتی فریاد دلم در گوشت میپیچد...
حتی تپش های قلبم هم قادر به شکست دادنت نیستند...
آه...
میهمان ناخوانده ی لحظه های بی قرای من...
دیریست در انتظار رفتنت
اشک همزاد لحظه هایم شده است...
اما اشکهایم هم
بی صدا میریزند...
مقتدر
چون سایه ای شوم
سنگین و بی روح
زندگی ام را در آغوش گرفته ای
لبخندت
دلم را می لرزاند...
میدانم اما
روزی تو را خواهم شکست...
شاید حتی
با صدای شکستن شیشه ی عمرم...
- ۸۹/۱۱/۱۲