میــــــــــــــــــم

نوشته های خانوم ِ میم

میــــــــــــــــــم

نوشته های خانوم ِ میم

سلام.

این یک وبلاگ شخصیه که ممکنه هر مطلبی با هرموضوعی رو توش ببینید!

برای توضیحات بیشتر متونید به قسمت "درباره ی من" بالای وبلاگ مراجعه کنین.

خوش اومدین :)

بایگانی
آخرین مطالب

[عنوان ندارد]

شنبه, ۲ بهمن ۱۳۸۹، ۰۸:۵۱ ق.ظ
سلام دوستای خوبم... راستش یه اتفاقی امروز صبح واسه ی من افتاد که حیفم اومد واستون تعریف نکنم... سلام دوستای خوبم... راستش یه اتفاقی امروز صبح واسه ی من افتاد که حیفم اومد واستون تعریف نکنم... امروز با صدای زنگ تلفن خونه از خواب بیدار شدم، یکی از دوستام بود. بعد از سلام و احوال پرسی و ... شروع کرد به حرف زدن... شما که اخلاق بعضی از دخترا رو میدونین؟... امان از این تلفن!!! خلاصه 10 دقیقه ی اول باهم حرف میزدیم... اما از اون به بعد، من فقط میگفتم: "چه جالب!... واقعا؟... آره... خوب... و..." اما وقتی 45 دقیقه  گذشت، من دیگه تقریبا هیچی نمی فهمیدم! فقط هر وقت صحبتش رو قطع میکرد ؛ میگفتم: "خوب!!!" در همین احوال بود که صدای زنگ خونه اومد؛ به دوست گفتم:" چند لحظه گوشیو نگه دار ببینم کی پشت دره..." گوشی آیفون رو برداشتم -بله؟؟؟! -از اداره پست مزاحم میشم، منزل آقای ...؟ -بله بفرمایید!!! -میشه بیاین دم در؟ یه نامه واسشون اومده... -چند لحظه گوشیو نگه دارین... الان میام!!!! من اصلا متوجه اشتباهاتم نشده بودم!!! رفتم دم در نامه رو بگیرم که دیدم مامور پست داره از خنده بیهوش میشه!!! من:طوری شده؟ مامور:حالتون خویه خانوم؟ من: چطور؟ مامور: هیچی همینطوری!!! و خنده هاش بیشتر شد... من عصبانی نامه رو گرفتم و اومدم توی خونه... با خودم فکر کردم یعنی چی شده که ماموره داشت از خنده میمرد؟؟؟ همین که گوشی تلفن رو برداشتم یهویی یاد سوتی وحشتناک خودم افتادم!!! واقعا نمیدونم چطوری همچین حرفایی زدم و اصلا متوجه نشدم!!! از دوستم خداحافظی کردم و به خودم قول دادم هرگز بیشتر از 10 دقیقه با کسی تلفنی حرف نزنم... پ.ن1: زیاد نخندینا... پ.ن2: تعریف کردن این ماجرا برای عموم آزاد است، چون فکر میکنم فردا مامور اداره پست این سوژه رو به روزنامه های کثیرالانتشار بفرسته!!! پ.ن3: یه بار دیگه هم تیم ملی فوتبال ما باخت و حذف شد... چیز عجیبی نیست... هیچی نمیخوام بگم. فقط ایران0 کره جنوبی1
  • خانوم ِ میــــم (محدثه)