میــــــــــــــــــم

نوشته های خانوم ِ میم

میــــــــــــــــــم

نوشته های خانوم ِ میم

سلام.

این یک وبلاگ شخصیه که ممکنه هر مطلبی با هرموضوعی رو توش ببینید!

برای توضیحات بیشتر متونید به قسمت "درباره ی من" بالای وبلاگ مراجعه کنین.

خوش اومدین :)

بایگانی
آخرین مطالب

غروب... من... خورشید

چهارشنبه, ۱ دی ۱۳۸۹، ۱۱:۴۵ ق.ظ
افق با شلاق خورشید را عقب می راند و غروب خون سرخ رنگش را بر صورت بی رمقم میریزد آه که چقدر نحیف شده ام... چشمانم رنجور و خسته صورت آبی دریا را ملتمسانه مینگرند دستان دریا انعکاس خون خورشید را همچون موج ها بر ساحل سنگی بی رحم می کوبد و اشکهایم قطره قطره روی سنگ ها قربانی می شوند... بی اختیار دستان سردم را مشت می کنم و با پاهای خسته ام به جلو می روم بدنم سنگین و بی رمق است... بغضی گلویم را می فشارد باد خشگین موهای خیسم را چون شلاق هایی نازک روی صورتم میریزد... دوباره به دریا خیره می شوم... هیولایی وحشی که آرام آرام قلب خورشید را می بلعد و لحظه ای بعد مرا در آغوش خواهد گرفت... جلو تر می روم خورشید در حال محو شدن است ابرهای تیره نزدیک تر می آیند تاریکی چشمان من و آسمان می بارد و می بارد... اشک آسمان تن خسته و سردم را با های و هوی باد به عقب میراند ساحل سنگی سخت و بی روح غروب من و خورشید را نظاره گر است ساعتی بعد در حالی که باران بر ساحل و دریا پتک می کوبد باد با ناله های خود مرگ من و خورشید را به سوگ نشسته است و ابر تیره با غم از سرنوشت تلخ من فریاد می زند...
  • خانوم ِ میــــم (محدثه)