میــــــــــــــــــم

نوشته های خانوم ِ میم

میــــــــــــــــــم

نوشته های خانوم ِ میم

سلام.

این یک وبلاگ شخصیه که ممکنه هر مطلبی با هرموضوعی رو توش ببینید!

برای توضیحات بیشتر متونید به قسمت "درباره ی من" بالای وبلاگ مراجعه کنین.

خوش اومدین :)

بایگانی
آخرین مطالب

...

دوشنبه, ۲۹ آذر ۱۳۸۹، ۱۱:۳۳ ق.ظ
وقتی تو را نمی فهمند و شعرهایت را پاره می کنند و میگویند: تو نادانی درحالیکه به سختی نفس میکشی و نمیتوانی چشمانت را روی هم بگذاری با اینکه مردمک چشمانت جایی را نمی بیند... میدانی... شاید راست بگویند اما آنان مغرورانه به تو می نگرند و برایت مقاله مینویسند و شعر می خوانند... در حالی که وجودی تهی در صدایشان غوغا میکند و هجوم وحشی نگاهشان تو را می آزارد... و تو می دانی نادان ترین بر روی زمین اند... به تو می گویند دوستت دارند و روحت آتش میگیرد از این همه دروغ که از وجودشان جاری می شود و زندگی ات را در می نوردد. آنگاه است که به دور خودت حصاری می کشی تا دیگر تا چشمانت چشمانشان را نبیند و آنگاه است که گریه مجالت نمیدهد و میخواخی کاغذ های روبرویت را سیاه کنی... با اینکه کسی تو را نخواهد خواند باز خواهی نوشت و خواهی سرود برای خودت برای دلت و برای کسانی که هوای دلت را دارند... دلی که دیگران می گویند نادان و غمگین است...
  • خانوم ِ میــــم (محدثه)