میــــــــــــــــــم

نوشته های خانوم ِ میم

میــــــــــــــــــم

نوشته های خانوم ِ میم

سلام.

این یک وبلاگ شخصیه که ممکنه هر مطلبی با هرموضوعی رو توش ببینید!

برای توضیحات بیشتر متونید به قسمت "درباره ی من" بالای وبلاگ مراجعه کنین.

خوش اومدین :)

بایگانی
آخرین مطالب

سرجای خودش

سه شنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۳، ۱۰:۵۳ ب.ظ

دیشب توی گروه وای.بری که با بچه هایی که باشگاه با هم بودیم ، داریم ، 

یه شماره ی نا شناس اد شد و متن و... میفرستاد.

بعدش فهمیدم یکی از دخترایی بود که توی باشگاه میشناختم.

آدم عجیبی بود. معلوم نبود چند سالشه ولی هرچی بود از ماها بزرگتر بود. 

ماه رمضونا روزه میگرفت، شبش میرفت پارتی مش/روب میخورد! مادرشم گاهی میومد باشگاه، کلا خانوادگی با اینجور مسائل مشکلی نداشتن!

با استادم صمیمی شده بود، یعنی کلا آدم صمیمی ای بود! گاهی برای مسابقه هایی که مسافرت داشتیم ، میومد، به عنوان تدارکات یا سرپرست و از اینجور چیزا، 

نمازش قضا نمیشد !  ولی موهای بلوند و شرابی و قهوه ای روشنش (هر هفته یه رنگی بود!)  اصلا توی شال یا روسری بند نمیشد.

خوشگل بود. انصافا" دوستش داشتیم همه... نه دوست داشتن از روی شخصیت درونی،

از روی روحیه ش دوسش داشتیم. خیلی انرژی داشت... مهربون بود

الان که دور تر شدم ، شاید بهتر بتونم راجع بهش فک کنم،

میگفت هرچیزی سر جای خودش! هرچیزی وقتی داره!!! به وقتش با دوستای خودش سیگاری میکشید و مشروب میخورد! به وقتش هم با دوستای دیگش میرفت مسجد!

به نظرش درست بود کارش.

ماهم اون موقع بی تفاوت تر از این حرفا بودیم. اون به ما چیکار داشت؟

ما نه توی مشروب خوردنش میدیدیمش ، نه توی مسجد رفتنش ...

اولش نشناختمش. 

حتی عکسشو که باز کردم،

بعد یه مدت فکر کردن و خوندن حرفاش با بچه ها یادم اومد! 

ازدواج کرده بود و جدا شده بود، توی همین 3.4 سالی که اصلا یادم نبود همچین کسی وجود داره !

دیشب میگفت : تا همین حالا ، میدونم که هیچی توی زندگیم سرجای خودش نبوده...

 

+یه لینک نامربوط به موضوع. ولی قشنگ :

http://presentofgod.blogfa.com/post-345.aspx

  • خانوم ِ میــــم (محدثه)