میــــــــــــــــــم

نوشته های خانوم ِ میم

میــــــــــــــــــم

نوشته های خانوم ِ میم

سلام.

این یک وبلاگ شخصیه که ممکنه هر مطلبی با هرموضوعی رو توش ببینید!

برای توضیحات بیشتر متونید به قسمت "درباره ی من" بالای وبلاگ مراجعه کنین.

خوش اومدین :)

بایگانی
آخرین مطالب

با دست من گلوی کسی را بریده اند

چهارشنبه, ۳ دی ۱۳۹۳، ۱۰:۵۰ ب.ظ

باز او را نشاند پیش خودش، سر راهش دوباره دام گذاشت

قهوه آورد زن ...تعارف کرد: مرد برخاست ! احترام گذاشت!

زن به چشمان مرد خیره شدو...زیر لب گفت :دوستت دا...بعد

قهوه اش نیمه کاره بود که رفت ، جمله را باز ناتمام گذاشت

2)

مرد مهمان نواز خوبی بود، خانه را باز آب و جارو کرد

پرده ها را کنار زد..خندید ..چای تا دم کشید،شام گذاشت

حرفها ،بوسه حرام شدند،شمع ها پشت هم تمام شدند

نیمه شب بود،زن نیامده بود...پشت هم زنگ زد،پیام گذاشت

چای ها یک یک از دهان افتاد، ماه کم کم از آسمان افتاد

صبح شد..چای ریخت ..در لیوان چند مشتی دیازپام گذاشت...

3)

شاعر از رنج متن بیرون بود، خواست یک جزء داستان باشد

بعد زل زد به بیت بالایی...روی این سطر نردبام گذاشت...

از ردیف گذاشت بالا رفت : خانه ی مرد بیت دوم بود

چند تا سرفه کرد اول سطر...ته خط چند تا سلام گذاشت...

( گفت این سیب سهم دست تو نیست،دست کم توی شعر محکم باش

بی تفاوت به رنگ قافیه شد... داد زد : کم نیار! آدم باش! )

مرد را سطر بعد پیدا کرد خواست این شعر را نجات دهد

مگر آن زخم کهنه فرصت داد؟ مگر این گریه ی مدام گذاشت ؟

 

شاعر:حامد ابراهیم پور . از مجموعه: بادست من گلوی کسی را بریده اند . . . 

  • خانوم ِ میــــم (محدثه)