میــــــــــــــــــم

نوشته های خانوم ِ میم

میــــــــــــــــــم

نوشته های خانوم ِ میم

سلام.

این یک وبلاگ شخصیه که ممکنه هر مطلبی با هرموضوعی رو توش ببینید!

برای توضیحات بیشتر متونید به قسمت "درباره ی من" بالای وبلاگ مراجعه کنین.

خوش اومدین :)

بایگانی
آخرین مطالب

اتوبوس لعنتی من

چهارشنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۳، ۰۱:۳۹ ب.ظ

از سوار شدن به اتوبوس واقعا" بیزارم!

ولی وقتی تنهایی میرم بیرون، مجبورم سوارش بشم!

چون توی شهری مثه شیراز که هم بزرگه و هم که من سوراخ سمبه هاشو نمیشناسم و اگه کسی بندازه توی یه مسیر دیگه بره، فک میکنم منو میخواد بدزده 

 و با وجود این همه نا امنی که هست توی کشور ،

اصلا خیلی ترسناکه آدم با تاکسی این ور اون ور بره به نظر من!اونم تنها!

اما ... اتوبوووس شلوووووووغههههههههه....

همه همدیگه رو لگد میکنن!

کیفتو باید سفت بچسبی و هی هول بخوری این ور و اون ور !

هر ایستگاه به ایستگاه وایمیسته و دل و رودت میاد تو دهنت

و همه همدیگه رو هل میدن تا زودتر پیاده شن و یا زودتر سوار شن!

هرکس هم توی صندلی بازی ِ مهد کودک از همه بهتر بوده، میتونه روی صندلی ها بشینه! 

 

پس ماها چرا اتوبوس رو برای رفت و آمد انتخاب میکنیم؟

اصلا ریز بشم ! من چرا اتوبوسو برای رفت و آمد انتخاب میکنم؟

خب همونطور که گفتم برای فرار از مزاحمت!

حالا هرجور مزاحمتی که توی تاکسی و ماشین شخصی میتونه وجود داشته باشه!

 

خود من وقتی وارد اتوبوس میشم یه خانوم شیک و پیک با مانتوی یا پالتوی اتوکشیده و تمیز، کفش تمیز ، موها و مقنعه یا شال ِ مرتب هستم! 

ولی معمولا " وقتی پیاده میشم یه خانوم شلخته هستم که مانتوم کج و کوله شده، کفشم کلی خاکی و لگدمال شده، موهام پریشون ریخته بیرون و مقنعم کجه !

ولی خیالم راحته که کسی مزاحمم نشده!!!

در صورتی که واقعا شده !   همین داغون شدن و حالت تهوعی که  آدم داره بعد از پیاده شدن ، به دلیل مزاحمت ها دچارش شده !!!

اصلا کسی هست که توی عمرش دچار مزاحمت توسط یه غریبه نشده باشه؟

فک نکنم همچین کسی وجود داشته باشه!

حداقل توی ایران که وجود نداره! مطمئنم!!!!

 

اما چیزی که میخوام راجع بهش صحبت کنم ، اینه که به نظر من نگاه بدترین مزاحمت اتوبوسی میتونه باشه!

این که یه نفر بهت زُل بزنه ! 

 

امروز میخواستم برم دانشگاه ، ساعت 1 بود، دانشگاه ما هم مرکز شهره تقریبا

و وقتی من رفتم سر خیابون که سوار اتوبوس بشم، اتوبوسی که به مرکز شهر میرفت، خیلیی زیاد خلوت بود! 

شاید سه چار تا مرد بودن و هف هش تا زن! 

اتوبوسه از اینا بود که وسطش بازه!!! یعنی بعضی اتوبوسا هستن که زنونه و مردونش وسطش یه ردیف صندلیه! خب ؟ این از اونا نبود 

من اولین صندلی سمت چپ اتوبوس نشستم. اولی ِ قسمت خانوما! 

یعنی جلوی آخرین صندلی ِ مردونه!

دو-سه تا ایستگاه که گذشت، یه مردی از در خانوما سوار شد! و کلا صورتش این طرفی ! بود وقتی میخواست بشینه! 

روی آخرین صندلی ردیف مردونه نشست، یعنی دقیقا جلوی من! 

و هر چن ثانیه بر میگشت به من زل میزد!

حالموووووووووووووووووووووووووووو به هم زد 

کلی بهش اخم کردم واینا ولی کلا نمیفهمید !

هیچ حسی هم توی صورتش نبود! فقط چشاش یه حالت چندشی رو در من ایجاد میکرد! گندش بزنن واقعا!

سنش هم حدودای سن بابام بود!!چهل وهفت هشت ساله بود!

اتوبوس خلوت بود، پاشدم رفتم سمت راست روی یکی از صندلیای یکی مونده به اول! نشستم، و اخخخخخخخخخخخخخخخخخخم کردم !

ولی باز از رو نمیرفت ! 

این دفعه یه چرخشش کللی میزد و همه رو ورانداز میکرد! بعد میرسید به من زل میزد! دوباره سرشو برمیگردوند جلو و از اول!

حالممممممممووووووووووو به هم میزد!

زنا هم با هم پچ پچ میکردن یهو وقتی رو من زوم بود داد زدم سرش 

" چتــــه حاجی ، این پشت دنبال چی میگردی ؟ "! 

من که اینو گفتم همه غرغراشون بلند شد! 

مرده هم بی تفااوت برگشت جلوشو نیگاه کرد! 

5 دقیقه که گذشت دوباره برگشت پشت!

منم تنها کاری که کردم اولین ایستگاه پیاده شدم و دوباره سوار شدم !

به نظرم مزاحمت این نیست که فقط یکی یه چیزی بهت بگه، یا یه حرکت فیزیکی کنه، یا بترسونتت یا هرچیزی!

یکی از بدترین مزحمتا اینه که یه آدم چررررررررررررررک بهت زل بزنه!

 

 

#  یه دونه نون سنگک اینجا شده 1000 تومن  :|

  • خانوم ِ میــــم (محدثه)