میــــــــــــــــــم

نوشته های خانوم ِ میم

میــــــــــــــــــم

نوشته های خانوم ِ میم

سلام.

این یک وبلاگ شخصیه که ممکنه هر مطلبی با هرموضوعی رو توش ببینید!

برای توضیحات بیشتر متونید به قسمت "درباره ی من" بالای وبلاگ مراجعه کنین.

خوش اومدین :)

بایگانی
آخرین مطالب

خزعبلات مهم :/

شنبه, ۸ آذر ۱۳۹۳، ۰۱:۳۵ ب.ظ

وقتی که مجرد بودم ،

برام مهم نبود یه مهمونی برم ، یا نرم !

توی مهمونی کیا هستن یا نیستن!

و اینکه خانوادم بدون من برن یا نه !

ولی الان اصلا نمیتونم فکرشو بکنم که من خونه باشم( به هردلیلی) و علی بره مهمونی! یا برعکس

مگر مهمونی های دوستانه و جمعای دخترونه برای من و پسرونه برای اون!

یعنی اشتباه میکنم؟

یا مثلا زیادی حساسم؟

امشب مهمونی خونه ی مادربزرگ علی ، همه بودن به غیر از جاری من و نی نیش ،

نی نی کوچیکه 8/9ماهشه.

محمد(برادر علی) خیلی عادی و اوکی توی جمع بود و گفت نی نی سرماخورده و مرجان نیومده،

عادی باهمه نشست و خندید! عادی میوه و چای و شام خورد! جاریم زنگ زد عادی باهاش حرف زد و تعریف کرد که کیا هستن و ...

و خیلی عادی وقتی همه داشتن میرفتن خونه، اونم رفت!

 

خب به نظر من این عادی نیست که زن و شوهر بدون هم مهمونی برن!

با علی که درمیون گذاشتم فکرمو، گفت که اینطوری خیلی پیش اومده!

من تعجب کردم و به علی گفتم من اگه جایی نباشم اصلا حاضر نیستم تو بری!

علی هم گفت من که نمیرم عزیزم! ولی محمد اینا در این مورد مشکلی ندارن و تنهایی مهمونی میرن! 

یعنی من غیر عادی فکر میکنم و اونا عادی و معمولی اَن؟ 

پدرومادر من که هیچوقت تنهایی توی مهمونی خانوادگی شرکت نکردن! شده که من وداداشم نباشیم ولی مامانم یا بابام توی یه مهمونی تنها باشن نشده!

اصلا" این چیزا انقدر مهمه که بهش فکر کنه آدم؟

 

من خیلی به این خزعبلات فکر میکنم و برام مهم هستن! یعنی عقلم داره کم میشه ؟

 

شما ای متاهل هایی که پست منو میخونید! آیا تنهایی مهمونی خانوادگی میرین؟

  • خانوم ِ میــــم (محدثه)