جنایــت
یا فکر کنم اصلا" دیگه نتونن توی آینه نگاه کنن...
هرشب که چشمهاشونو میبندن و میخوابن و هرصبح که چشمهاشونو باز میکنن و بیدار میشن (البته اگه چشمی داشته باشن ) اون حادثه ، اون زجر و اون صورتی که براشون مونده یادشون میاد ،
شاید یکیشون تازه رفته بوده یه خال کوچولوی گوشه ی لبشو برداشته بوده ، شاید یکیشون ابروهاشو تتو کرده بوده ، یکیشون همیشه توی آینه نگاه میکرده و به این فکر میکرده که اگه بینی شو عمل کنه چطوری میشه ، یا مثلا یکی خیلی از صورتش راضی بوده و هی از خودش عکس مینداخته میذاشته توی پروفایلش مثلا...
شاید یکیشون وقتی بخواد دختر کوچیکشو بغل کنه ، دخترش از صورتش بترسه. آره بی تعارف
از صورت زیباش که الان ترسناک شده بترسه،
شاید هرگز این جرعتو نداشته باشه که دیگه پاشو بذاره توی خیابون ، شاید از رو درهم کشیدنا و دزدیدن نگاه مردم از صورت خودش بدش بیاد...
من واقعا" نمیتونم درک کنم ، چطور کسی میتونه ، به هردلیل مزخرفی که برای من مهم نیست ، با زندگی یه زن ، یه انسان این کار رو بکنه؟
کاری که به نظر من از شلیک کردن یه گلوله توی مغز اون طرف ، جنایت کارانه تره.
(بنگ) یه لحظه ... تموم شد ...
ولی این زجر تا آخر عمرشون ادامه داره...
امیدوارم هرکی یا هرکسانی هستند بگیرنشون واعدامشون کنند و من اصلا با اعدام این جانی ها مخالف نیستم ...
هرچند با اعدامشون ذره ای از تنهایی ، ناراحتی و غم اون زن ها کاسته نمیشه . . .
- ۹۳/۰۸/۰۲