گردالی
یکی از چیزایی که هم میتونه آرامش بده ، هم میتونه اذیت کنه ، فکر کردنه...
این روزای ماه رمضون توی روزای بلند و تعطیل تابستون، که گشنه و تشنه از صبح (شمابخونید لنگ ظهر) تا ساعت 8ونیم شب بیکاااااااررریم ...آدم نشسته (شمابخونید افتاده) یه گوشه و معمولا حال و حوصله هم نداره ، بهترین وقته برای فکر کردن .فکر کردن به چیزای خوب و به چیزای بد ...فکر کردن به خونه ، فکر کردن به اینکه دوماه دیگه دوساله که متاهل شدم ، فکر کردن به دوستایی که خبریازشون ندارم ، فکر کردن به کارهایی که دوست دارم انجام بدم ، فکر کردن به اهدافم ، فکر کردن به تغییراتیکه چقدر زود از 18 سالگی تا 22 سالگی در من به وجود اومدن، فکر کردن به کمد لباسهایی که نامرتبن و یهماهی میشه که قراره مرتب بشن ، فکر کردن به آرشیوی که از سالا89 تا 94 باید به اینجا منتقل بشه ، فکرکردن به پووول ، فکر کردن به دانشگاه و 9ترمه بودن، فکر کردن به مامان-بابا-داداش!! فکر کردن به سوپی کهروی گازه برای افطاری ! ، فکر کردن به مانتویی که دست خیاطه ، فکر کردن به آینه ی قدی که برادرزاده ی1ونیم ساله ی همسر دستهای کثیفشو زده بهش و از جمعه تا حالا همینجوری مونده ! با مارک انگشت ! فکرکردن به کارهای بد و اشتباه و تصمیم ها نادرستی که توی زندگی گرفتم، فکر کردن به اینکه چقدر دوستداشتم آدم مذهبی تری بودم... فکر کردن به اینکه با برگشتن آرشیو بلاگفا به نسخه ی 92 کلی از لینکهاموگم کرده ان ، فکر کردن به اشتباه بزرگی که امروز کردم، فکر کردن به اون بچه ی کثیف و کوچولویی که اومدزنگ خونه رو زد و گفت یه لیوان برنج بهم بدین! فکر کردن به اینکه چیزی به افطار نمونده ،اوووووووووووووووووووف با این همه فکر به نظرم حجم گردالی کله ی آدم خیلی بزرگتراز اونیه که به نظر میرسه!
- ۹۴/۰۴/۱۵