درد ادامه دارد هنوز...
دوشنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۱، ۰۹:۴۹ ب.ظ
شب احتمالاً
اتفاقی تازه از ادامه روز است!
سکوت ِ جایز ِ آدمی یعنی چه؟
درد ادامه دارد هنوز
تحمل دریا و صبوری آدمی نیز،
و تعبیر کتابی سربسته که می گویند
از راز نور ... گشوده خواهد شد.
من ازپیشگوی پیاده ی شطرنج شنیده ام؛
باز آمدن نجات دهنده ی بزرگ نزدیک است؛
ما سرانجام مالک رویاهای خویش خواهیم شد...
چه کسی گفته است بالاتر از سیاهی رنگی نیست؟!
به وقت، که با رویاهامان به جنگ مرگ میرویم،
در مییابیم که بالاتر از سیاهی، تازه سرآغاز همهی رنگهای بینهایت ِ حیات است.
وقتی به راه برخاستی...
تا انتهای جهان برو!
مکث، مرگ است.
نباید بردهی شرایط شد، شرایط را باید دگرگون کرد.
دارم هی پا به پای نرفتن صبوری می کنم
صبوری می کنم تا تمام کلمات عاقل شوند
صبوری می کنم تا ترنم نام تو در ترانه کامل تر شود
صبوری می کنم تا طلوع تبسم، تا سهم سایه، تا سراغ ِ همسایه ...
صبوری می کنم تا مدار، مُدارا، مرگ ...
تا مرگ خسته از دق الباب نوبت ام
آهسته زیر لب ... چیزی، حرفی، سخنی بگوید
مثلاً وقت بسیار است و دوباره بازخواهم گشت!
هِه! مرا نمی شناسد مرگ
یا کودک است هنوز و یا شاعران ساکت اند!
حالا برو ای مرگ، برادر، ای بیم سادۀ آشنا
تا تو دوباره بازآیی
من هم دوباره عاشق خواهم شد!
همۀ ما
ارغوان های محبوب ِ عجیبی بوده ایم
که روزی دور
از حیرت ِ آسمان به خواب ِ خاک آمده ایم.
و من
باید به یادت بیاورم،
و گر نه فراموش خواهی کرد
اینجا برای چه و
از پی کدام کلمه آمدهام.
باید به یادت بیاورم که بعد از تو،
بیهودگی
آخرین تکلیف زندگی است.
با این حال
باز باید به یادت بیاوردم که بعد از
من
هنوز هم
نماز واژه و دعای ترانه را
ترک نکرده، ترک نخواهم کرد ...
پ.ن1:شعرها از سید علی صالحی... :)
پ.ن2 : اتفاقی از انسان بودن خسته ام ...پابلو نرودا
- ۹۱/۰۳/۲۲