میــــــــــــــــــم

نوشته های خانوم ِ میم

میــــــــــــــــــم

نوشته های خانوم ِ میم

سلام.

این یک وبلاگ شخصیه که ممکنه هر مطلبی با هرموضوعی رو توش ببینید!

برای توضیحات بیشتر متونید به قسمت "درباره ی من" بالای وبلاگ مراجعه کنین.

خوش اومدین :)

بایگانی
آخرین مطالب

روزگار غریبی است نازنین! :)

چهارشنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۰۶:۲۸ ب.ظ
سلام دوستای گل :) خوبین؟ ایام به کام ;) دوباره پرحرفی های من شروع شد! شرمنده! :)) +امروز در سالن "یادگار امام رشت" مراسم تجلیل از ورزشکاران سال 90 بود، البته من در مقابل همه ی آنها "فنچ"  * به حساب می آمدم.  ماشاءالله اکثرا" عزیزانی بودند که مقامشان آسیایی و جهانی بود :)) بنده هم ساعت 4، به همراه دوستان و استاد عزیزم ،  در آن مراسم حضور داشتیم. مراسم تجلیل که چه عرض کنم! :)) آقای نماینده ی م ج لٍ .س   که تازه به سٍمت خود دست یافته بودند، با ویلچرشان حضور داشتند! و نمی دانید من از همان اول که عکسهایشان را می دیدم و تعریف فعالیتهایشان را میشنیدم چقدر از ایشان متنفر بودم :@ عکسهای ضعیف نما، معصوم نما، فرشته ی آسمان ٍ هفتم نما :))) که در همه جای شهر پُر بود و من از قرار گرفتن او در این مسند بسیارر ناراضی بودم :/ به همراه استاندار و فرماندار و امام جمعه :)) و رئیس جوانان و  ورزش و این آدمهای "اسم گُنده" ی دیگر :| من هم دور از جانتان، به یک بیماری بسیااااااااار وحشتناک دچار شده ام! در توضیح بیماری همین بس که صدایم مثل غاز شده است ، گوش راست و گلویم به شدت درد می کنند، سرگیجه و خواب آلودگی و اشک ٍ چشم و ... و...! الان هم قاچاقی و با اجازه ی حضرت عزرائیل در حالی که یک جعبه دستمال کاغذی روی میز کامپیوتر و یک سطل آشغال کنار صندلی است برایتان تایپ می کنم! :))) دیروز و امروز هم سرٍ جمع 4 عدد آمپول و یک سرم نوش جان کردم :( از قرص استامینوفن و آنتی هیستامین گرفته تا کوآموکسی کلاو هم برایم تجویز کرده اند! فکر می کنم بیماری ناشناخته ای باشد! :)))) دکتر هم قرص سرماخوردگی و حساسیت و عفونت باکتریایی و ویروسی و خلاصه همه را تجویز نمودند که بنده بخورم شاید جواب داد  و به آغوش زندگی بازگشتم=)))))) خلاصه اینکه حتما" متوجه هستید آدمی با این حال، اصلا" دوست ندارد در هیچ مراسمی شرکت کند، اما فقط به خاطر استادش و زحماتی که دوست دارد نتیجه اش را ببیند می رود..و من رفتم :) چشمتان روز بد نبیند :| ما تا ساعت 9شب  فقط صدای این عزیزان "اسم گنده" در گوشمان بود :(  سردرد و تب و گوش درد هم که داشتم :( "گل بود و به سبزه نیز آراسته شد :(  " باورتان نمیشود! برای جناب ٍ استان/ دار  دست می زدیم ، صلوات می فرستادیم که "آقا بفرما پایین از منبر:)) " اما ایشان بسیار شاد و خوشحال دستشان را از سمت راست سالن به سمت چپ هدایت می کردند و در میکروفن می فرمودند " من غلاااام همه تونم :)) چاکریم! =)))) " یعنی به طور ذاتی طنز بودند برای خودشان:) و صد البته همه  کلی از خودشان تعریف کردند..خصوصا" جناب ٍ "معصوم نما" آنقدر از خودش گفت که گمان کردم هم اینک سقف سالن روی سرمان خراب میشود =)))) مجری های برنامه ، که همه کارمند صدا/سیما بودند نیز مراسم پاچه خاری را به نحو احسن انجام دادند :| البته از حق که نگذریم اول ٍ مراسم ، گروه موسیقی نیروی دریایی، آهنگ "ای ایران" و "وطنم" را بسیار زیبا اجرا کردند... یک مراسم موسیقی محلی هم بود که البته چون خواننده بسیار بد صدا بود، من دوست داشتم سرم را بکنم داخل کیفم و زیپش را بکشم :| حال تصور کنید در این وانفسا، یکی از دوستان عزیز ، سرش را گذاشته بود روی شانه ی بنده، و کلا" خودش را ولو کرده بود روی من :))) من هم با هر زبانی به ایشان گفتم عزیزم حالم خوب نیست، به خرجش نرفت :)) در نهایت گفتم " ببین، بد مریض میشیا! من وحشتناک سرما خوردم!" ایشان هم اذعان داشتند: " من اینقدر از سرما خوردگی خوشم میاد! " و غش غش خندیدند و به پررویی خودشان افتخار نمودند! من هم با لحنی مهربان گفتم : "جدا"؟" و ایشان بسیار شاد گفتند " " 100%" بنده هم برگشم و با یک لبخند یک عدد فوت ناقابل تقدیمشان کردم =)))) [نهایت بدجنسی] او هم با وحشت و عباراتی مثل "شوخی کردم دیوونه! این چه کاری بود؟ تو شوخی سرت نمیش؟"  و دو صندلی از من فاصله گرفت! کار ٍ خوبی نبود ولی خودم  خیلی خوشم آمد :)))  در نهایت مخمان را که چندین دور چلاندند، قرار شد جوایز را اهدا کنند! همه ی اسمها را پشت سر هم صدا کردند و آقای "معصوم نما" به هرکسی یک پوشه و یک مدال می دادند! درون پوشه یک روزنامه ی تبلیغاتی/یک کتاب/ یک ععد بیسکوییت! =))) / ویک حواله ی 300 هزار تومانی بود ! لازم به ذکر است که دبیر هیئتمان، حواله را از بنده و دوستم گرفت و گفت "تو حسابتون می ریزم!" ولی 99% اگر پشت گوشمان را دیدیم پول را هم دیدیم... بعله :))) در کل خیلی بد بود!  روزگار غریبی است نازنین :) * : یک پرنده ی کوچولوی زشت =)))))))))))))) پ.ن: خلییییییییییییییییی دوستون دارم :)))  پ.ن2: دوستان از همه تون میخوام که به شــــــــــــــــدت برای یکی دعا کنید! آدمی که خنده از روی لباش محو نمیشه..اما اونقدر تلخی تو سرنوشتش به وجود آمده که... اون همینطور پر انرژِی به کارش ادامه می ده، غصه ها رو تحمل می کنه.. و خدا می دونه چقدر صبر داره  :) چند روزه براش دعا می کنم..وبرای خانوادش ... حتما دعاش کنید/ اگه دوست دارید دعا کردن دیگرانو :)
  • خانوم ِ میــــم (محدثه)