میــــــــــــــــــم

نوشته های خانوم ِ میم

میــــــــــــــــــم

نوشته های خانوم ِ میم

سلام.

این یک وبلاگ شخصیه که ممکنه هر مطلبی با هرموضوعی رو توش ببینید!

برای توضیحات بیشتر متونید به قسمت "درباره ی من" بالای وبلاگ مراجعه کنین.

خوش اومدین :)

بایگانی
آخرین مطالب

پشت به پنجره

يكشنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۱، ۱۱:۵۸ ب.ظ
ساعت دیواری ٍ اتاق خیلی وقت است که روی 2:30 توقف کرده است، خودش هم نمی داند 2 عصر بوده، یا بامداد... روی تخت دراز کشیده و به دیوارهای اتاق خیره شده از پنجره ی روبه روی تخت آفتاب کاملا سرش را پوشانده و او سرش را کمی به سمت چپ چرخانده تا چشمانش اذیت نشوند! تلویزیون روشن است و صدای جدی گوینده ی خبر تنها صدایی است که به گوش می رسد، هرچند او اصلا به صدا توجهی ندارد و در افکارش غوطه ور است... صدای موبایلش لحظه ای او را به خود می آورد, با بی حوصلگی از روی تخت بلند می شود و در حالی که سعی می کند پایش را روی کتاب ها و لباسهایی که روی زمین ریخته نگذارد، به طرف میز تحریرش می رود ، انبوهی از کاغذ ها را کنار می زند و نگاه کردن به صفحه ی موبایل لبخند محوی روی صورتش نقش می بنند... لبه ی تخت می نشیند و چند بار اس ام اس را با خود زمزمه می کند "به حباب نگران لب یک رود قسم و به کوتاهی آن لحظه ی شادی که گذشت، غصه هم می گذرد..آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند"  * این باکس گوشیش را زیر و رو می کند برای پیدا کردن جمله ای که به عنوان جواب بفرستد...اما چیز خاصی به ذهنش نمی رسد... از داخل اتاق برادرش را که یک سال و چند ماه از او بزرگتر است صدا می زند... _ یه لحظه بیا!! گوشیتم وردار بیار ! _هوم؟ یه اس ام اس خوب داری؟! _خوب؟ آره دیگه! از سهراب..شریعتی..کوروش! از این چیزا! _واسچی می خوای؟ _ای بابا! می خوام بفرستم دیگه! _اممممم... حتما از اینا باشه؟ یه جمله دارم نمی دونم از کیه! _بگو ! مهم نیس که..زیرش میزنم شریعتی! _ "به یاد داشت باش امروز طلوع دیگری ندارد" ** _خوبه! اوکی!  جمله را می نویسد و مردد است بین شریعتی و کوروش کدام را انتخاب کند برای نسبت دادن جمله! و در نهایت می نویسد کوروش کبیر ، چون برای پیگیری دور از دسترس تر به نظر می رسد... و بعد...ارسال! گوشی را همانجا زیر تخت می گذارد ، و پشت به پنجره دوباره دراز می کشد... *سهراب/ به اشتباه نوشته بودم سهراب برای اینکه ببینم اولین کسی که بهم گوشزد می کنه کیه..چون پست هم مربوط به همین ماجرا بود..! ;)..شعر از کیوان شاهبداغی هست. اولین کسی هم ک اشاره کرد.. آناهیتا ;) **دانته پ.ن 1 : لینک تکونی تموم شد ! :)) پ.ن2: این پستها رو بخونید! تاریخ بعضیاشون مال زمانیه که نبودم... اما حیفه از دست دادنشون : ورطه ی سیاه بر بهار جان فزا... تو کافه های شلوغ گوش دادن به صدات... سلام نیلوفر ؛ قاب ها و آدم ها پ.ن 3: دوستون دارم...:)))   پ.ن4 : اینم یه ساعتیه واسه پست گذاشتن دیگه!! :دی
  • خانوم ِ میــــم (محدثه)