میــــــــــــــــــم

نوشته های خانوم ِ میم

میــــــــــــــــــم

نوشته های خانوم ِ میم

سلام.

این یک وبلاگ شخصیه که ممکنه هر مطلبی با هرموضوعی رو توش ببینید!

برای توضیحات بیشتر متونید به قسمت "درباره ی من" بالای وبلاگ مراجعه کنین.

خوش اومدین :)

بایگانی
آخرین مطالب

این نقاب های دوست داشتنی ..!

جمعه, ۳۰ دی ۱۳۹۰، ۰۹:۴۹ ق.ظ
این پست شاید بیشتر یک اعتراف باشد. برای دل ٍ خودم و برای دوستانی که شاید چنین حس هایی را تجربه کرده اند... حتما برای شما هم پیش آمده...! افرادی در زندگیتان وارد می شوند - چه دوست ، چه همکار ، چه فامیل و...- که نسبت به آنها احساس علاقه دارید. افرادی که از صحبت کردن با آنها لذت می برید و در دل تحسینشان می کنید. گاه مهربان و صمیمی به نظر می رسند، گاه رفتاری خیلی اجتماعی دارندو... به نظرتان انسانهایی هنرمند، فرهیخته ، مهربان ، دوست داشتنی ، خوش فکر و یا دارای هر صفت قابل توجه دیگری هستند.و حتی گاه با رفتارشان باعث می شوند که از آنها الگو برداری کنید. اما پس از مدتی صمیمیت متوجه چیزهایی میشوید که به شما می فهماند این دنیا بیشتر از این حرفها خاکستری است...! همیشه وقتی با فردی کمی بیش از حد ٍ نرمال صمیمی می شوم، پس از مدتی بیشتر احساس های خوبی که به او داشتم از بین می رود! همیشه هم در دل به خودم فحش و بد و بیراه نثار می کردم و از دم دمی مزاج بودن خودم ناراحت و نگران بودم... فکر می کردم این اتفاق هم، چیزی مثل قالب وبلاگم است که ماهی چند بار حسم به آن را از دست می دهم و تعویض...! بنابراین همیشه با همه ی افرادی که می شناسم تا حدی خاص ارتباط دارم... یا بهتر بگویم... من در حقیقت هیچ دوستی ندارم که از همه چیز ٍ هم با خبر باشیم و رفتاری خیلی صمیمانه داشته باشیم! و از این روست که همه ی اطرافیانم می گویند که من "سرد" ولی "مهربان"  هستم! من بسیاری از اطرافیانم را دوست دارم و تحسینشان می کنم.. از بودن با آنها لذت می برم، با آنها دردو دل می کنم، حرف می زنم و... زندگی می کنم مثل همه ی آدم ها... ولی می ترسم از اینکه صمیمیت زیاد با آنها باعث از دست رفتن ٍ همین حس ٍ علاقه شود... می ترسم از اینکه خودشان نباشند.... می ترسم که مثل اکثر اوقات نقاب ها را تحسین کرده باشم... نقاب ها همیشه دوست داشتنی اند. نقاب ها ایده آل های همه ی ما برای انسان بودن و مورد توجه واقع شدن هستند... در واقع نقاب ها چیزهایی اند که هر چیزی که انسان از خودش انتظار دارد را به او می دهند... من نقاب ها را دوست دارم..اما از افراد پشت نقاب ، متنفرم..! دلم می خواهد که با دوستان ٍ نقاب دار یا بی نقابم ، دوست باشم و هرگز آنقدر نشناسمشان که بدانم نقابند..یا خودشان... دوست دارم فکر کنم با انسان هایی حقیقی دوست هستم..نه افرادی پشت نقاب. من عاشق "خود ٍ" تمام انسان ها هستم...حتی اگر هیچ چیز قابل توجه و خاصی نداشته باشند... همین کافی است که نقابی را روی صورتشان حس نمی کنم... پ.ن 1: این پست به طور کاملا اتفاقی نوشته شده...! یک اعتراف ساده در دفترم که منتقلش کردم به این وبلاگ،  جایی که جزیی از وجود ٍ خودمه. هیچ مخاطب خاصی نداره و به هیچ دلیل خاصی هم نوشته نشده... اصلا دوست ندارم هیچ کسی دچار نوعی سوء تفاهم بشه :) سوء تفاهم توی دل ٍ خودتون هم ممنوع ! :) پ.ن2: دوستون دارم..زیاااااااااااااااد..تا بعد ;)
  • خانوم ِ میــــم (محدثه)