لب خوانـــــــی خیام به وقـــت وداع!
يكشنبه, ۱۸ دی ۱۳۹۰، ۰۶:۱۸ ب.ظ
نگران جهان است هنوز
مور خستهی پاییز
به راه باد!
دوراندیش هزار زمستان گرسنه،
نمیداند که بر سفرهی سور
شکار کژدم کور خواهد شد...
آدمی را تماشا کن
که در پی ذخیرهی اضطراب
چگونه پیر میشود!
مور
به آدمی میاندیشد،
آدمی به مور.
دریغا
در این تکرارِ خط خورده،
این آخرین خطبهی نقطههاست
به پرگار بگو
آیا باد به راهِ دایره
جملههای ناتمام تو را خواهد شنید؟من این زندگی را
بسیار آزمودهام،
مراثی مشترک ما
چیزی جز پیْکشان پاییز نیست
کدام جهان
کدام ذخیره
کدام زندگی...؟!نه مور
نه من
نه شاعرِ نیشابور،
کاری به کارِ شما نداریم
فقط بگذارید زندگی کنیم.ما را میگردند
میگویند همراه خود چه دارید؟
ما فقط
رویاهایمان را با خود آوردهایم.
پنهان نمیکنیم
چمدانهای ما سنگین است،
اما فقط
رویاهایمان را با خود آوردهایم.
شما
اسم قشنگ آفتاب را
شنیدهاید؟
ما روزهای بسیاری را
ثانیه به ثانیه طی کرده، دیده، شمردهایم
تا به این هزاره رسیدهایم.
ما مسافریم
افترا نزنید.
این شمایید که برای بدنامی دریا
ماه را آلوده کردهاید.
خداوند از شما نخواهد گذشت!
آیا اگر کسی
از بازارِ بیدلیل خاموشان گذشت،
به کلمات برگزیدهی شما
خیانت کرده است؟شما از مسیرِ چند هزار راه بیچراغ
تازه به این منزل ناروا رسیدهاید؟
حرف مُفت میزنید
ما فقط
رویاهایمان را با خود آوردهایم،
ما فقط
از اسم آفتاب سخن گفتهایم.
ما فقط
از آرایش انار سخن گفتهایم.دورتر بایستید
کمی به سایههای سراسیمهی خود نگاه کنید.
در زندگی آیا
هرگز از یک اشتباه پیشِ پاافتاده
پشیمان شدهاید؟نترسید
روشن باشید
رویا ببینید
دوست بدارید
به خانه برگردید.
من شاعرم
من شما را در اسم قشنگ آفتاب
غسل خواهم داد.
آرایش زنانهی انار
علامت آب است.
علامت رسیدن به آرامش است.چاه از عصمت اسمِ تو
به آب رسیده است
بخشیدهی حضرت حافظم من،
هم به حضرت ساقیای او.
به من بگو
چراغِ این عطرِ عجیب را
چه کسی
بر خوانِ واژه نوشته است؟
یکی به آب و
یکی به رنگ،
یکی به خال و
یکی به خط.
خط بزن خیالِ آب و
رموزِ رنگ را،
که من از می بخوانِ شیرازم:
لولیِ دورمانده از مولیان
که شبی
مست هرچه سمرقند تو مردهام.
من
از می بخوانِ شیرازم
هرچند که باران
در بخارا باریده باشد.
هی مطربِ از می بخوانِ من!
به من بگو
چه کمتر دارند از کیمیای او،
کلماتی که از تخیل من زاده میشوند؟
همهی حکمت من
همین خط خالص است به کبریایِ او.
بگو
میبویمت از نافِ نیبه هوهوی مولیان،
یعنی منم
بخشیدهی خوابهای ساقیا.
بیا
از می بخوانٍ من، بیا!
سیــــدعلی صالحی :)
پ.ن 1 : فعلا برنامه هام یه طوریه که وقـــــت! دارم برای همه چی! :)
پ.ن2: قول ٍ یه بازی وبلاگی رو داده بودم..! قرار بود صدامو واسه دوستی (کرگدن عاشق و تنها)
ایمیل کنم...!
الان فک کنم دیره خیلی!
یه بازی جدید هم بود رو وبشون ..گذاشتن عکس بچگیا! البته اینو قبلا (بهار جون) پیشنهاد داده بود..
مال وقتایی که من هی وقت نداشتم!
پست بعدی دکلمه ی یه شعر با صدای خودم و چند تا عکس بچگیام خواهد بود...! :)
همه ی دوستان رو هم دعوت می کنم اینکارو بکنن!
پ.ن۳: دوستون دارم... تا بعد
- ۹۰/۱۰/۱۸