میــــــــــــــــــم

نوشته های خانوم ِ میم

میــــــــــــــــــم

نوشته های خانوم ِ میم

سلام.

این یک وبلاگ شخصیه که ممکنه هر مطلبی با هرموضوعی رو توش ببینید!

برای توضیحات بیشتر متونید به قسمت "درباره ی من" بالای وبلاگ مراجعه کنین.

خوش اومدین :)

بایگانی
آخرین مطالب
هیچ وقت سهراب را دوست نداشتم! نه اینکه دوست نداشه باشم! بهتر است اینطور گفت که شعرهایش برایم بیگانه و ناملموس بودند... بیشتر حس شعرهای فروغ را دوست داشتم و خواندن شعر های فریدون مشیری راو... دیشب دل بدجوری گرفته بود! حس عجیبی داشتم! از آن حس هایی که باید از تخت بلند شوی، بروی بایستی جلوی کتابخانه ی اتاقت و خیره شوی به کتاب ها تا شاید یکیشان تو را صدا بزند! چشمم افتاد به "هشت کتاب" سهراب! بارها خواند بودمش این بار اما متفاوت بود...با حسی جدید! نگاهی انداختم به صفحه ی اول... مرگ رنگ  زندگی خواب ها آوار آفتاب شرق اندوه صدای پای آب مسافر حجم سبز ما هیچ، ما نگاه..! همانجا نشستم روی زمین و تکیه دادم به قفسه ها... نفس عمیــــق...! با خودم گفتم فال سهراب هم داریم؟!! البته کلا من به فال اعتقاد ندارم! حتی فال حافظ با آن حس خوبش در اینجا شب نیست های نادر ختایی و شهرام شکیبا... یا اصلا همین شب یلدا...! خلاصه اینکه برای امتحان هم که شده ، کتاب را باز کردم و "غربت" را چندین بار خواندم! حس عجیبی بود.... انگار بغض فروخورده ی قدیمی ام شکست..!  دلیلش را نمی دانم، شاید فقط تلنگر کوچکی می خواستم برای اشک ریختن! حجم سبز غربت ماه بالای سر آبادی است ، اهل آبادی در خواب. روی این مهتابی ، خشت غربت را می بویم. باغ همسایه چراغش روشن، من چراغم خاموش ماه تابیده به بشقاب خیار ، به لب کوزه ی آب. غوک ها می خوانند. مرغ حق هم گاهی. کوه نزدیک من است : پشت افراها ، سنجد ها. وبیابان پیداست. سنگ ها پیدا نیست ، گلچه ها پیدا نیست. سایه هایی از دور ، مثل تنهایی آب ، مثل آواز خدا پیداست. نیمه شب باید باشد. دب کبر آن است : دو وجب بالاتر از بام. آسمان آبی نیست ، روز آبی بود. یاد من باشد فردا بروم باغ حسن گوجه و قیسی بخرم. یاد من باشد فردا لب سلخ ، طرحی از بزها بردارم ، طرحی از جارو ها ، و سایه هاشان در آب. یاد من باشد ، هر چه پروانه که می افتد در آب ، زود از آب درآرم. یاد من باشد کاری نکنم ، که به قانون زمین بر بخورد. یاد من باشد فردا لب جوی ، حوله ام را هم با چوبه بشویم. یادمن باشد تنها هستم. ماه بالای سر تنهایی است... شاید بیش از صد بار تکرار کردم..   یاد من باشد تنها هستم..ماه بالای سر تنهاییست! و تا صبح نشستم و "هشت کتاب " را ورق زدم....   پ.ن ۱: می دونم الان با خودتون می گید این دختره هم خله بابا پ.ن۲:دلیل این نوع نگارش این بود که حس کردم محاوره ای نوشتن پست ها داره روی نوشتن خودم تاثیر بد می ذاره... پ.ن ۳: حتما حتما حتمااااااااا این لینک رو بخونید...! مدیران از برنامه دینی سر در نمی آورند پ.ن ۴ : یه بازی  بود توی وبلاگ دغدغه های کرگدن عاشق و تنها چیز جالبیه... قرار بود دوستان صداشونو بفرستن به ایمیل ایشون که بذارن رو وب..برای شناختی فراتر از دست نوشته ها و صمیمی تر شدن دوستای وبلاگی و... خودمم می فرستم صدامو حتما پ.ن۴: الان کافی نتم! کلا من ماهی یه بار سیستممو نترکونم نمیشه  بهتون سر می زنم به محض تحویل گرفتن سیستم
  • خانوم ِ میــــم (محدثه)